چو از ناخن تیر نگشود کار نمودند رمح آوری اختیار
به نوک سنان صد هزاران گره گشودند از حلقه های زره
گذشت از سر نیزه ها موج خون فلک تاز شد چون شفق فوج خون
کشید از سنان جنگ ایشان به طول دلیران شدند از دو جانب ملول
فکندند از کف سنان بی درنگ به گرز و به شمشیر بردند چنگ
قیامت ز شمشیر بالا گرفت ز گرز گران، کوه صحرا گرفت
چنان تیغ بارید از پیش و پس که صد چاک شد خودها چون جرس
کشیدند تیغ از میان آن دو فوج فتادند در هم چو از باد موج