می کند بی اختیاری عاشقان را کامیاب نیست ممکن بهله را دست از کسر باشد جدا
از جهان سرد مهر امید خونگرمی خطاست شیر در یک کاسه اینجا از شکر باشد جدا
از هم آوازان دو بالا می شود گلبانگ عیش وای بر کبکی که از کوه و کسر باشد جدا
دست کمتر می دهد جمعیت نیکان به هم نقطه های انتخاب از یکدگر باشد جدا
سلک جمعیت بدان را نیز می پاشد ز هم نقطه های شک اگر از همدگر باشد جدا
تا نگردد پخته، دل عضوی است از اعضای تن کی ز برگ خویش در خامی ثمر باشد جدا؟
معنی بیگانه صائب می کند وحشت ز لفظ از تن خاکی، دل روشن گهر باشد جدا