چون گل ز ساده لوحی، در خواب ناز بودیم اشک وداع شبنم، بیدار کرد ما را
نخل ما را ثمری نیست بجز گرد ملال طعمهٔ خاک شود هر که فشاند ما را
اگر غفلت نهان در سنگ خارا میکند ما را جوانمردست درد عشق، پیدا میکند ما را
ز چشم بد، خدا آن چشم میگون را نگه دارد! که در هر گردشی مست تماشا میکند ما را
به ماه مصر ز یک پیرهن مضایقه کرد چه چشمداشت دگر از وطن بود ما را؟
چو تخم سوخته کز ابر تازه شد داغش ز باده شد غم و اندوه بیشتر ما را