به یکدیگر آمیختند آن دو صف
به یکدیگر آمیختند آن دو صف چو در حالت پنجه گیری دو کف ز مغز دلیران آهن قبا کف آورد بر سر محیط بلا ز مهتاب شمشیر روشن گهر زره چ...
به یکدیگر آمیختند آن دو صف چو در حالت پنجه گیری دو کف ز مغز دلیران آهن قبا کف آورد بر سر محیط بلا ز مهتاب شمشیر روشن گهر زره چ...
عاشق قانینی وسمه لو قاشون نهان ایچر جوهرلو تیغ قین آرا، پیوسته قان ایچر ایتدوکجه قان کونوللری، اول لعل آتشین آب حیات تک قارا زلفون روان ایچر ...
تا نگرداند نظر حیدر، نگردد آسمان تا نگوید یا علی، گردون نخیزد از زمین در زمان رحمت سرشار عصیان سوز تو مد آهی می کشد گاهی کرام الکاتبین ن...
باده روشن کز او شد دیده ساغر پر آب می شود نور علی نور از فروغ ماهتاب می برد در شستشوی دل ید بیضا به کار جمع گردد چون فروغ ماه با نور شراب گر چه...
چنان به فکر تو در خویشتن فرو رفتیم که خشک شد چو سبو دست زیر سر ما را فغان کز پوچ مغزی چون جرس در وادی امکان سرآمد عمر در فریاد بیفریادرس مارا...
یک بار بی خبر به شبستان من درآ چون بوی گل، نهفته به این انجمن درآ از دوریت چو شام غریبان گرفتهایم از در گشادهروی چو صبح وطن درآ ما...
آرزوی بوسه شسته است از دلم پیغام تلخ زان قناعت کرده ام از بوسه با دشنام تلخ از نظر رفتی به راهت چشم حیران باز ماند آنقدر مرغ نگه پر زد که از پرواز مان...
چه خیال است کند مست ترا باده ناب مستی چشم ترا آب خمارست شراب روز در جام می آویز که در شب می ناب همچو آبی است که لب تشنه بنوشد در خواب چو ساخ...
چو از ناخن تیر نگشود کار نمودند رمح آوری اختیار به نوک سنان صد هزاران گره گشودند از حلقه های زره گذشت از سر نیزه ها موج خون ف...
منی محروم ایدن رخساردن زلف پریشاندور بو دریای لطافت موج عنبر ایچره پنهاندور اگر خورشید تابانیله سن سیز همشراب اولسام لب لعل می آلودی گوزومده قانلو پ...
غفلت و نسیان ندارد بر مقیمان تو دست برنچیند دانه ای بی ذکر مرغی از زمین هیچ کس ناخوانده نتواند به بزمت آمدن چون در رحمت نداری گر چه دربان در کمی...
می کند بی اختیاری عاشقان را کامیاب نیست ممکن بهله را دست از کسر باشد جدا از جهان سرد مهر امید خونگرمی خطاست شیر در یک کاسه اینجا از شکر باشد جدا ...
چون گل ز ساده لوحی، در خواب ناز بودیم اشک وداع شبنم، بیدار کرد ما را نخل ما را ثمری نیست بجز گرد ملال طعمهٔ خاک شود هر که فشاند ما را اگ...
اگر به بندگی ارشاد میکنیم ترا اشارهای است که آزاد میکنیم ترا تو با شکستگی پا قدم به راه گذار که ما به جاذبه امداد میکنیم ترا ...
چو داغ لاله مرا در حدیقه هستی به پاره دل و لخت جگر مدار گذشت شیرینی نشاط، جهان را گرفته است صبح از هوای تر شکر آب دیده است عکس رخ تو آینه...
گریه مستانه بی می می کند ما را خراب سیل بیکارست چون از خود برآرد خانه آب از ترحم حسن جولان می نماید در نقاب ساقی از بی ظرفی ما می کند در باده آب ...
ز بحر کمان خاست ابری سیاه که بارانش بد ناوک عمر کاه چنان بافت پر در پر هم خدنگ که شد تنگ، میدان پرواز تنگ ز باران پیکان خارا گذار ف...
اولمادی خورشیددن داغلارد رنگین قاشلار گوردیلر لعل لبین قان ترلدیلر داشلار قیلدی پیدا حکم تقویم کهن، گل دفتری آچدیلار تا چهره دلداریمی نقاشل...
نیستی گر مهردار رحمت پروردگار چون نگین بهر چه داری این سیاهی بر جبین؟ هست اسماعیل یک قربانی لاغر ترا کز نم خونش نکردی لاله گون روی زمین ...
جان روشندل ز جسم مختصر باشد جدا در صدف از راه غلطانی گهر باشد جدا از فشردن غوطه در دریای وحدت می زند گر چه از هم بند بند نیشکر باشد جدا ...
من آن وحشی غزالم دامن صحرای امکان را که میلرزم ز هر جانب غباری میشود پیدا گرفتم سهل سوز عشق را اول، ندانستم که صد دریای آتش از شراری میشود پ...
نداد عشق گریبان به دست کس ما را گرفت این می پرزور، چون عسس ما را به گرد خاطر ما آرزو نمیگردید لب تو ریخت به دل، رنگ صد هوس ما را خراب حال...
از رمیدن ها خیال چشم آن وحشی غزال سینه تنگ مرا دامان محشر کرده است نیست هر چند از لباس گل جدایی رنگ را جامه گلرنگ بر اندام او زیبنده است چشم خود را ...
کلید فتح بود از دل شکسته گدا را در گشاده روزی است چشم بسته گدا را قرار نیست دمی چون شرار، خرده جان را چه حاجت است به طبل رحیل ریگ روان را؟ زهی ز روزن دا...